لایو ...

ساخت وبلاگ
عصر جمعه به دور همی در کنار دوستام گذشت ...مثل همیشه خووب بود و خوش گذشت ... خونه مهدیس جمع بودیم ... باید میرفتم ساری... از آسمون سیل میبارید ... برف پاک کن با دور تند هم جوابگو نبود ...  اصلا یه وضعی  ... یه تعداد از بچه ها زودتر رفتن و خودمونی تر ها موندیم ... هر کی یه مبلی کاناپه ای رو واسه خودش انتخاب کرده بود و لش کرده بود رووش ...ولو ... اون دوستم که چند پست قبل از زندگیش نوشته بودم هم بود ...  سر درد و دلش باز شد ... گفت و گفت ..مستاصل ... حتی شرایط بدتر از قبل شده ... میگفت بیشتر بمونیم ..دوست ندارم برم خونه ...:( و من با خودم فکر میکردم زندگی و ازدواجی که تهش اینه صد سال سیاه نباشه ... سگِ تنهایی شرف داره به این اوضاع ...  حرف زدیم ... فعلا گیجه ... حق هم داره  ...با شرایطی که داره تصمیم گیری خیلی سخته ... از اینجا رانده و از آنجا مانده ... گفتیم بذار یه کم بگذره تا به خودت مسلط شی...  ولی یه تصمیم قاطع بگیر ...این زندگی دیگه واقعا به بن بست رسیده ... امیدوارم شرایط براش بهتر شه .. یه راهی باز شه براش که یه جوری به آرامش برسه ...  #هر بار  قسم غلیظی یاد نمود وقتی مدرک دکتراشو گرفت اونو دم در دانشگاه آتیش بزنه فیلمشم بفرسته توو شبکه های اجتماعی ... چون با چندین مقاله معتبر و معدل الف و مدرک دکترا و زبان فول و کلی دبدبه و کبکه نتونسته توو دانشگاه تدریس کنه ..چون پارتی نداشت لایو ......ادامه مطلب
ما را در سایت لایو ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ava24 بازدید : 51 تاريخ : شنبه 25 آذر 1396 ساعت: 16:28

برای خرید یه کش موی کوچیک ، کل کارتهای بانکیمو یه جا با هم گم کردم ... پول نقد همرام نبود...کارت کشیدم ..برا پنج هزار تومن ... اومدم داروخونه پماد بخرم ... میبینم نیست ... کلا آش با جاش نیست ... اصلا یادم نمیاد چی شد ...کلا اون لحظه از حافظه ام پاک شده ... به حدی خسته و کلافه بودم دیگه حوصله برگشت نداشتم برم پی اش که ببینم توو مغازه جا گذاشتم یا نه... فردا صبح  میرم..امیدوارم باشه ...که اگه نباشه داستان دارم برای باطل کردن و صدور مجدد ... حالا توو همش پول نبودا ..فقط با سه تاش کار میکنم ...ولی همونم دردسره ... پماد رو هم به زور بهم دادن ..هر چی گفتم باشه فردا میام میگیرم ..الان پول همرام نیست زیر بار نرفتن ...  # رسیدم به 60 ... امروز توو باشگاه وقتی رفتم روو ترازو و 60 رو دیدم بی اختیار یه هین بلند کشیدم ... در عمرم به این عدد نرسیده بودم ... یه کم شوک شدم راستش... رفتم پیش مربی ام.. خنده اش گرفته بود ..میگه چرا این شکلی شدی..چرا چشات گرد شده ... مگه نمیخواستی هیکلت روو فرم باشه. ..خب الان خوبی تو ... دیگه کاری با عدد و رقم نداشته باش ... تمریناتو خوب انجام دادی توو پر شدی ... موندم چی بگم ... چون از ظاهرم راضی ام... خوب و اوکیه ... ولی سنگین شدنم رونمیدونم چکار کنم ... 60:l لایو ......ادامه مطلب
ما را در سایت لایو ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ava24 بازدید : 47 تاريخ : شنبه 25 آذر 1396 ساعت: 16:28

دیروز وقتی سمیه گفت برای چکاپ دارم میرم تهران ... با ماشین تنها میرم تو هم بیا ... سریع دو ساعت آخر رو مرخصی گرفتم و کوله ام رو بستم و راه افتادیم ... فرزانه هم اصرار داشت که پاشو بیا ..خرید دارم ..تنهایی حال ندارم .. خلاصه اینکه یه سفر یکی دوروزه یهویی و بی برنامه رو رقم زدم ... پاهام گز گزمیکنه از درد ...از صبح پابه پاش از این مرکز خرید به اون مرکز خرید .. هی طبقات رو برو بالا ، بیا پایین ...  آخراش برادر و دامادم هم بهمون ملحق شدن ....صبورانه همراهی کردن ... تازه یه ساعته رسیدیم خونه ..  احتمالا فردا صبح با دوستم برمیگردم ...  # یخ زدم ... فکر نمیکردم انقدر سرد باشه ...  لایو ......ادامه مطلب
ما را در سایت لایو ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ava24 بازدید : 46 تاريخ : شنبه 25 آذر 1396 ساعت: 16:28

 خودم هم برناممو دقیق نمیدونستم ...چون قرار بود با سمیه برگردم ... قرار بود سفرم 24 ساعته باشه ... اما هی تمدید شد ... و اینگونه شد که امروز جمعه است و من همچنان در تهران به سر میبرم ... الان آماده ام البته ...منتظرم بیاد دنبالم که حرکت کنیم.. دیروز با  مهسا قرار داشتم کافه ... بعد یکسال میدیدیم همو ... اغراق نیست اگر بگم هر ماه پیام میداد پس کی میای؟ دلم تنگ شده ... دو ساعتی با هم بودیم ...ناهار هم  با فرزانه قرار داشتم و دیگه نشد بیشتر با مهسا باشم .. وعده گرفت برای دفعه بعد ... تاریخ هم زده برام ... دی ماه D: تا خدا چی بخواد ... میخواستم برم تجریش امامزاده صالح ... نذری که داشتمو بعد یکسال ادا کنم ... اما دیشب آخر شب با برادرم رفتیم بیرون ..دیروقت برگشتیم... خواب موندم صبح ... تا میرفتم و برمیگشتم دیر میشد .. ایشالا دفعه بعد ... شاید خیلی زود ... دریا واسه کشتی های بی سر نشین جا نداره پس من چرا غرق بودم تهران که دریا نداره این گوشه از شهر امن من سعی کردم نمیرم انقدر نمیرم که آخر این گوشه پهلو بگیرم... " محسن چاوشی " لایو ......ادامه مطلب
ما را در سایت لایو ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ava24 بازدید : 43 تاريخ : شنبه 25 آذر 1396 ساعت: 16:28

خنثی ام ... روزهام میگذره. ..مثل همیشه ...  هر روز به اینجا سر میزنم ...مثل همیشه... اما دستم به نوشتن نمیره ...  داشتم آرشیوم مرور میکردم... پارسال همین موقع ... چه با حوصله از جزئیات اتفاقات روز مینوشتم .... انرژی داشت نوشته هام ...  و برام عجیبه .. باورم نمیشه اون کسی که هر روز مینوشت خودم بودم .... دوست دارم برگردم به اون حال ... برمیگردم ...  اما تا اون موقع همینجور کجدار و مریز میگذرونم ...  # روزهای آروومی رو توو شرکت میگذرونم ... از تنشهای پارسال خبری نیست ...  اغلب توو اتاقم تنهام و در سکوت به کارهام میرسم ... دو سه روز دیگه نمایشگاه سالانه شروع میشه ...  دایی و چند نفر از همکارا مثل هر سال برنامه دارن برای بازدید و قرارداد همکاری و ....در تمام این سالها فقط یکبار همراهشون رفتم ... بحثهای تخصصی کاری و دیدن دستگاهها و تکنولوژی جدید و .... جذابیتی برام نداره ...  در واقع اصلا جای من نیست ...  لایو ......ادامه مطلب
ما را در سایت لایو ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ava24 بازدید : 89 تاريخ : شنبه 25 آذر 1396 ساعت: 16:28

- حامد: یه چیزی بگو ترسم بریزه...

+ ژاله: می‌میرم برات...

"فیلم - بغض"

لایو ......
ما را در سایت لایو ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ava24 بازدید : 59 تاريخ : شنبه 25 آذر 1396 ساعت: 16:28

# تووباشگاه جدید مجبورمون میکنن به خوردن سفیده تخم مرغ ..در کنارش هویچ و چند پر کاهو و ....  من قبلا تا حدی توو برنامه ام بود ..اما اینجا اجباریه و یه تایمی بین تمرینات تعطیل میشه و  باید بریم سراغ تغذیه ...آب هم که فراوون باید خورده شه ...  حالا هما لایو ......ادامه مطلب
ما را در سایت لایو ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ava24 بازدید : 54 تاريخ : چهارشنبه 17 آبان 1396 ساعت: 17:34

# دیشب یهو بی دلیل گوشیم خاموش شد و  دیگه روشن نشد.. هیچ جور .. به شارژ هم زدم هیچ علامتی نداشت .. زنگ زدم به برادرم ... گفت اینکارو بکن .. اون کاروبکن.. نشد که نشد ... حرصم در اومد اوایل ... تازه خریدمش ... یهو از کار بیفته اونم بدون هییچ ضربه و اتف لایو ......ادامه مطلب
ما را در سایت لایو ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ava24 بازدید : 80 تاريخ : چهارشنبه 17 آبان 1396 ساعت: 17:34

هیچی نبود بخوریم .. سرما خوردیم ... دیشب تا صبح از سوزش گلو نخوابیدم ... چند بار پا شدم آب نمک قرقره کردم و چای و آبلیمو عسل خوردم ..یه کم اوضاع بهتر شد .. الان باز یه کم میسوزه و سرم درد میکنه و تنم کوفته اس  .. نمیدونم چرا هی رفت و برگشت داره ... ط لایو ......ادامه مطلب
ما را در سایت لایو ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ava24 بازدید : 71 تاريخ : چهارشنبه 17 آبان 1396 ساعت: 17:34

از روزهای آخر تابستون منتظر پاییز بودم ...روز میشمردم ... حس میکردم پاییز امسال پاییز متفاوتیه برام ... که برام خاطره انگیز میشه ... خووب و دلچسب .... میشه نقطه عطف زندگیم شاید ... نمیدونم این احساس از کجا و کی رخنه کرد توو وجودم ...ولی خیلی پررنگ بو لایو ......ادامه مطلب
ما را در سایت لایو ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ava24 بازدید : 66 تاريخ : چهارشنبه 17 آبان 1396 ساعت: 17:34